غزلستان عاشقی | ||
تمام ذره های خاک با تو نوحه خوان بودند و مهتاب دل خاموش اهل کاروان بودند تو در سنگین ترین داغ جهان، کوه یقین بودی همان داغی که غرق شعله هایش قدسیان بودند کسی فریاد سرخت را در آن دشت بلا نشنید در آن صحرا که جانها و روان ها نیمه جان بودند کدامین چشم انبوه غمت را تاب می آرد؟ برایت اشک ها، خونین و زخمی تر، روان بودند... و از صبر فراوان تو پشت صبر ها خم شد برای درک تو ایوب ها هم ناتوان بودند دل این ابرها از غصه هایت سنگ شد، خون شد در آن روزی که حتی سنگ ها هم خونفشان بودند *** غزل حیران و سرگشته ست در کشف تو، ای بانو! که حیران شکوه تو ، تمام بیدلان بودند... صالح محمدی امین
[ یکشنبه 92/8/26 ] [ 11:47 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را تا قدری التیام دهد گوش پاره را
آتش گرفته گوشه دامان کوچکش آبی نبود چاره کند این شراره را
از خیمههای سوخته تا گود قتلگاه هاجر شد و دوید به هر سو اشاره را
باران تازیانه و سیلاب سیلی، اشک تاریک کرده بود نگاه ستاره را
از حال رفت، بوته خاری پناه شد در خواب دید کودکی و گاهواره را
در خواب دید رفته مدینه و تشنه نیست لب باز کرد خوردن آبی دوباره را
زینب تمام همسفران را ردیف کرد گم کرده بود دختر چندم ... شماره را پروانه نجاتی
[ جمعه 92/8/24 ] [ 1:17 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
بخواب گل پسرم تو کجا و باران ها لب تو چشمه ی دریا و تشنه انسان ها
سفید تر زگلویت ندیده است کسی گلوی تو شده مضمون ناب دوران ها
به روی دست پدر عاشقانه می خندی چه آتشی زده این صحنه در دل و جانها
چه کینه ای است که این قوم زیر سر دارد جمل گذشت ولی رد پای شیطان ها...
حدود شرعی صید و شکار معلوم است چقدر تیر بزرگ است نا مسلمان ها
و هاجر و رد خنجر، رباب و حنجر تو چه فصل مشترکی داشت عید قربان ها
[ دوشنبه 92/8/20 ] [ 1:8 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
جرعه نوش چشم مستت، آفتاب
[ جمعه 92/8/17 ] [ 12:1 عصر ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
[ جمعه 92/8/17 ] [ 1:33 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |