غزلستان عاشقی | ||
بسم رب الکعبه خداوند کریم را شاکرم که به این حقیر توفیق زیارت خانه خودش ؛ حرم مطهر و نورانی رسول مکرم اسلام (ص) و بهشت بقیع را عطا فرمود .
اکنون که با لطف خداوند منان ؛ لبیک گویان عازم سرزمین وحی می باشم و از آنجا که توفیق خداحافظی و طلب حلالیت از کلیه عزیزان
حاصل نشد ؛ مصمم شدم در یادداشتی ضمن عرض ارادت به محضر همه دوستان عزیز و بزرگوارم همراه با عرض پوزش از کم
توفیقی ، طلب حلالیت نمایم .
رجای واثق دارم با دست خالی برنگردم و مطمئناً اگر خداوند متعال دعای بنده را بپذیرد ، دعاگوی همه عزیزان خواهم بود . 92/06/26«ابوالفضل غلامی» [ سه شنبه 92/6/26 ] [ 2:11 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
زابتدای وجودم به من نظر داری تویی که دم به دم ازحال من خبر داری طواف کوی تو بالاتر از هزاران حج به روی گنبد خود بوسه ی قمر داری حساب کردم و دیدم به پای حسن صفات زخوبی همه خوبان تو بیشتر داری خداگواست به خواب شبم نمیدیدم مرا به منصب همسایه مفتخر داری صفای کرب و بلا جای خود،تو در اینجا صفا و منزلت و شوکت دگر داری مزاحمت نشوم حرف خود خلاصه کنم چرا که خیل گدایان به پشت در داری گدایم و نظرم سوی شاه ذوالکرم است دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است شکسته ام پر پرواز این ترانه تویی دلیل جوشش این حس عاشقانه تویی به هرکه غیر شما رو زدم ندانستم ... تلاطم کرم و لطف بی کرانه تویی بیا بیا پدرانه بگیر دست مرا که ازتبار علی هفتمین نشانه تویی همیشه دور شدن ازتو کار دستم داد حریم امن الهی در این زمانه تویی به روز حشرکه هرکس به علتی بخشند برای بخشش من بهترین بهانه تویی هرآنچه خیرو خوشی،آبرو ،رسیده به من دلیل آنکه به سویم شده روانه تویی جهان بی گل رویت خرابه عدم است دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است اسیر ظلمتم و این حرم پراز نور است به لطف حضرت یزدان بساطمان جور است در آستان شما میشود خدا را دید حریم زاده ی موسی چو وادی طور است فروخت آدم و حوا به گندم حرمت ... بهشت را و ازآن بی گمان چه مسرور است قسم به غربتتان قدرتان ندانستیم حرم به فاصله نزدیک و راه مان دور است و بارها گره از کارمان تو واکردی چه فایده که زعصیان دو چشممان کور است ضمانتم بنما گرچه کمترم آقا زآهویی که وفایش حدیث مشهور است تنم ز عطر قنوتت وجود دم به دم است دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است مسیح من ز نفس هایتان دمیده شدم سپس برای شما بودن آفریده شدم به لطف لقمه ی پاک و محبت پدرم زشیر مهرولای تو پروریده شدم نبود قیمتم و قیمتی شدم زانکه به دست های کریم شما خریده شدم مثال میوه ی کالی به شاخه ای بودم زهرم برق نگاه شما رسیده شدم زبس که جاذبه دارد حریم قدس شما زکودکی سوی این آستان کشیده شدم به وقت دل خوشیم گرم کار خود بودم به وقت مشکل و غم بین صحن دیده شدم تمام زندگی (مسلمت) همین قلم است دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است هاشم طوسی
[ سه شنبه 92/6/26 ] [ 1:55 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
ضریح سلطان...
باب الجواد...بارش باران ... نگفتنی ست،
[ شنبه 92/6/23 ] [ 11:41 عصر ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
حرم امن تو کافی است هراسان شده را مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
گندم ری به تنور کرمت پخته شود
هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو
[ شنبه 92/6/23 ] [ 2:6 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
شاعر تو
گفـتـم غـزل بگویم و شاعر شَوَم تو را
شـاید خـدا بـخواهد و زائـر شوم تو را
شـایـد خـدا بـخواهد و در بیتی از غزل
مـقصد شوی مرا و مسافر شوم تو را
این سان که خاک را به هوایت دویدهام
کم مانده است، خاک معابر شوم تو را
قسمت نبود ضامـن آهـو شــوی مـرا
دریـا شـدی کـه مرغ مهاجر شوم تو را
هـر شب دخیل پنجره پولاد میشوم
شـاید خـدا بخواهد و شاعر شوم تو را
حسین حاجی هاشمی
[ جمعه 92/6/22 ] [ 2:30 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |