مالک کل فصل هایی تو ،آب و رنگت ولی شبیه بهار
ای لبانت به رنگ نارنگی ، رنج نارنج را به من بسپار
مالک کل فصل هایی پس ، توی دشت تو برف می بارد
نفست هرم باد تابستان ، عطر اغوش تو همیشه بهار
فصل پاییز توی موهایت ، در طواف است و بر لبش لبیک
حجرالابیض است رخسارت ، حج آن عمرهای تمتع وار
دست های تو مسجد شعرند ، قافیه قد قامت تو نشد
اشهد ان لا غزل جز تو ، می شود بر مناره ها تکرار
ای دو چشمت ذغال ، گیسو دود ، گونه هایت شکوفه اتش
ای قنوت شکسته بسته من ، ربنا اتنا عذاب النار
در نگاهت دو صوفی سرمست ، در سماع هو الطیف به رقص
گیسوانت به روی صورت من ، ذکر گویند با هوالستار
پلک هایت دو ابر، ابر سپید ، روی خورشید چشم های تواند
مژه های تو هم برای همین ، دست های بلند استغفار
می نویسم برقص و بوسه بپاش ، بوسه های تو راوی غزلند
نه ، نگو شعر من تعارف نیست ، از من اصرار و از تو هم انکار
می نویسم… نه می نویسد عشق ، کاغذ از چارگوشه می سوزد
از شکوه تو وزن شعر شکست ، مثنوی بر غزل شود آوار