غزلستان عاشقی | ||
آفتابا! ابر پر صاعقه و بی باران، سالها رفت که بر مامن ما خیمه زده است. و ز بی آبی ابر سنگین، جویباران همه خالی، آبشاران ز نوا افتاده است و تبسم ز لب دخترکان گم گشته است. * * * * * آفتابا! سالها رفت که عطر مهتاب، روزن کلبه ی مارا، به شبان تیره به صفا نگرفته است. * * * * * آفتابا! تو ندانی که چسان؛ غرش صاعقه ها مژده ی فردا را ز زبان گنجشک که سفر کرده ای دیرین دارد رنگ ماتم زده است. * * * * * آفتابا! لطف این ابر، ز بی لطفی اوست؛ آنچه بر کاسه و بر کوزه ی ماست آنچه بر کوچه و پس کوچه ی ماست آنچه بر نسرین و نیلوفر و برگ است: تگرگ است. * * * * * آفتابا! غم شبهای سیه را، که در آن چشمک الماسی نیست؛ غم آهو برگان را رنگ بی مهر سخن را غم فردای چمن را، به کی باید گفتن؟ [ یکشنبه 92/3/12 ] [ 8:7 عصر ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |