ضریح سلطان...
باب الجواد...بارش باران ... نگفتنی ست،
اذن دخول بر لب یاران، نگفتنی ست
صدها هزار زائر و عاشق میان صحن،
عرض ادب به شاه خراسان... نگفتنی ست.
نجوای یار وقت سحرها شنیدنی ست،
بانگ اذان و مرقد جانان نگفتنی ست
باده ز کاسه های طلایی بجای آب...
خوردن ز دست ساقی عطشان نگفتنی ست
نقاره می زنند... صدای فرشتگان...
حین نزول سوره ی "رحمن" نگفتنی ست.
آئینه کاری حرمت نفس من شکست،
رمز به خود شکستن آسان نگفتنی ست
صحن عتیق"قبله ی ما مایل تو" است،
سجده به پای قبله ی خوبان نگفتنی ست
گویند در حریم شما توبه می خرند
"شرم" جوان سر به گریبان نگفتنی ست
کنج حرم نشستن و تنها و بی صدا،
شیرینی تلاوت قرآن نگفتنی ست
یک قصه بیش نیست غم عشق، منتها
تفسیر عشق ناب بدین سان نگفتنی ست.
نابرده رنج گنج به انسان نمی دهند ،
راز ورود روضه رضوان نگفتنی ست.
یک پرده اشک روی نگاهم نشسته است،
دست به سینه... ضریح سلطان... نگفتنی ست
دستم رسید تا به کمند ضریح یار
دست نیاز و زلف پریشان نگفتنی ست
پای ضریح... پنجره فولاد... بوی سیب
وقت غروب... "ذکرحسین جان..."نگفتنی ست..!