جرعه نوش چشم مستت، آفتاب
از نگاهت هر دعایی مستجاب
بوی باران، بوی باران میدهی
مژده سبز بهاران میدهی
با تو دل آیینه کاری میشود
مهربانی، باز جاری میشود
گل، گلِ روی ترا بو میکند
شیوه چشم تو جادو میکند
در هوایت بیقرارم، بیقرار
با تو سرشارم زعطر نوبهار
میبری با خود مرا تا دورها
تا زلال روشنی از نورها
عطر پیغام سحر میآوری
از گل و آیینه حتی، بهتری!
شب چراغان نگاه روشنت
بوی گل دارد، گل پیراهنت
تو زلالی مثل دریاهای دور
مثل آبیها، پر از عطر حضور
مژده داری از بهارانی که نیست
از نماز سبز بارانی که نیست
با تو بوی عشق دارد سینه ام
با تو لبریز گل و آیینه ام
صبح از چشم تو سربر میزند
در هوایت باز دل پر میزند
ای زلال روشن و مهتابیام!
آسمان تا همیشه آبیام!
چشمهایت آیه های روشن است
چاره دلواپسیهای من است
ای تمام باورم از انتظار!
تشنه کام لحظه ای بر من بیار