غزلستان عاشقی | ||
بخواب گل پسرم تو کجا و باران ها لب تو چشمه ی دریا و تشنه انسان ها
سفید تر زگلویت ندیده است کسی گلوی تو شده مضمون ناب دوران ها
به روی دست پدر عاشقانه می خندی چه آتشی زده این صحنه در دل و جانها
چه کینه ای است که این قوم زیر سر دارد جمل گذشت ولی رد پای شیطان ها...
حدود شرعی صید و شکار معلوم است چقدر تیر بزرگ است نا مسلمان ها
و هاجر و رد خنجر، رباب و حنجر تو چه فصل مشترکی داشت عید قربان ها
[ دوشنبه 92/8/20 ] [ 1:8 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |