غزلستان عاشقی | ||
زخود چو بیرون می شوم یارم بغل وا می کند
چون خویش را گم می کنم خود را هویدا می کند
در گیر و دار مستی دیشب ربود از من دلی
چشمش گواهی می دهد ابروش حاشا می کند
چو پنچه آن آشفته مو از زلف بیرون می کشد
یک شهر دل در پیچ و تاب طره اش جا می کند
در زیر پای بوته ی هرزی شقایق له شده
اما برای ماندن سرخیش تقلا می کند
در سینه های صیقلی هر لحظه گردد منجلی
کاری که با موسی دمی در طور سینا می کند
آیینه ی دق کرده ام در حسرت دیدار تو
یک انعکاس سبز تو صد عقده را وا می کند
محمود توحیدی(ارفع کرمانی)
[ یکشنبه 92/10/22 ] [ 10:54 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |