غزلستان عاشقی | ||
هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست هم موقع سفر چمدانم نبود و نیست
پشت سرم شب سفــر آبــی نریخته اند یعنی که هیچ کس نگرانم نبود و نیست
رفتم و سخت معتقدم عشق لقمه ای است کــه هیچ وقت قدر دهانم نبود و نیست
گفتند آفتاب تــو در پشت ابرهاست ابری درآسمان جهانم نبود و نیست
انگار هیـچ وقت بـه دنیــا نبوده ام درهیچ جای شهر نشانم نبود و نیست
در دفتـــر همیشه نــوِ خاطرات ِ من چیزی برای اینکه بخوانم نبود و نیست
قصدم نوشتن غزل است و نوشته هام حتی شبیه آن به گمانم نبود و نیست [ سه شنبه 92/11/1 ] [ 9:55 صبح ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |